مطلب

اینجا نه کسی میاد نه کسی میره

مطلب

اینجا نه کسی میاد نه کسی میره

خوب

ای بابا چقدر تکراری همه . فقط نبودن اون آدم مهربونی که تا یک سال پیش که نرفته بود اصلا نفهمیدم چقدر دوسش دارم تکراری نیست و هنوز جاش میسوزه بعد یک سال یه آقایی که ازش میترسیدم چون سیم احساسش خیلی نازک بود منم که خشن میترسیدم دلش جیرینگی بشکونم حالا میفهمم چقدر مهربون بود هیچ حرفی نمیزد که دل به نفر حتی یه کم بلرزه اون جایی که همه عیب همه چی رو میدیدن اون میگشت خوبیش و پیدا میکرد و اون و میگفت ای خدا من که دخترش نبودم هنوز میخوام زار زار گریه کنم بیچاره دوستم بیچاره که باباش هم بودن و اینقدر خوب چقدر دلش داغه و من هیچی نمیتونم بهش بگم هیچی فقط نگاش میکنم حتی کمی هم خودم دور گرفتم نمیدونم چرا سی سال دوستی و دعوا کم نیست مثل خواهریم به خدا ولی با هم خیلی فرق داریم من رک و عاشق حقیقت  اونم حساس و تعارفی و در عین حال خشن دو تایی پشت و رو همدیگه میشناسیم شاید همین هم باعث شده نتونیم راحت هر چی میخواهیم به هم بگیم آخه اون هم حساس .
ای خدا کمکش کن فقط کمکش کن و به من هم .