مطلب

اینجا نه کسی میاد نه کسی میره

مطلب

اینجا نه کسی میاد نه کسی میره

چرا؟

چرا؟ نمیدونم چرا .خسته ام خسته خسته بس که مراقب حرف زدنم بودم بس که الکی خندیدم بس که ریختم تو خودم البته نه زیاد ها اگه نه مرده بودم . اصلا براش فرق نمیکنه من چی میگم اصلا نمیدونه پدری چیه  همسری چه معنی میده پشت آدم باشه یعنی چی . میگه خودت برو پایتخت بچه رم ببر دکتر منم کار دارم بعد داد میزنه فحش میده چون خسته است و اعصاب معصاب نداره بعد معذرت میخوا د و یهو میخواد آدم تحقیر و ترسیده شدن رو کلا فراموش کنه بعد اگه مریض و باشه تو خونه میشینه میگه حالا شدیم خونواده کلمه ای که اصلا نمیدونه یعنی چی فرداش که خوب میشه تا ۱ نصفه شب با دوستاش به گپ و خنده اصلا یادش میره چند نفر اینجا تنها نشستن کاش پول زیاد بود اقلا دیگه غصه اون نبود کاش من عقل داشتم کاش میفهمیدم چیکار     کنم  . میگم چند هزار بار میشه به یکی بگی تنهام . اگه من تمام مسئولیتهاش و به گردن بگیرم تو خونه که فکر میکنه که وظیفه ام بود تازه اونای دیگه هم طلبکار که چرا باقی کارها رو نمیکنی اگرم هیچ کار نکنم هیچ اتفاقی نمی افته هیچ چیز تعمیر نمیشه هیچ کسی به مدرسه بچه نمیره کسی زنگ نمیزنه بگه کجایی کاری هم داری من برات بکنم الان اینا رو گفتم ولی اصلا خالی نشدم نمیدونم چرا ؟  

چرا؟